
سبزوار نیوز / هوالحامی
مگر میشود صحبت از ارامش و امنیت و سلامتی کرد و کمی بفکر جنگل های تاغ نبود.
بدون یک لحظه شک باید آهی به وسعت و درازای سی و چند سال کشید و در این خفقان و بی حوصلگی ماند و ماند و ماند…
نمیدانم گوئیا شاید شاید ذره ای از این غبار بر گونه ها و چشمان ما نمی نشیند
به صداقت اب قسم …
به نیایش های سبز برگ…
با عطش و و تشنگی لبهای کویر …
به حضور خداوند در پهنای کران بی کران که این ظلم مدام ما اخرش کار دستمان میدهد
مهربان همشهری من …
ایا تاکنون نجوای معصومانه ی دشت های تاغ را به نظاره نشسته ای
اندیشمند برادر من …
ایا صدای شکستن استخوانهای دنده ی تاغ های صبور را شنیده ای
کجای این فلسفه ی آدمیت که این روزها شعار اکثریت ماست و دم از آزادی بیان و تفکر و اندیشه می زنیم نگاشته شده است که جان گرفتن تعبیری برای خود دارد
عجیب است که اینجا باید درختی شکسته و در هم کوبیده شود تا عده ای که بی گمان شاید نمیدانند برای سرگرمی یا خوش گذرانی یا گذراندن اندک وقتی به قول خودشان گرد هم می آیند و قلیانی و چند دقیقه ای کشیدن طعم های میوه ای و…
وای بر ما
این عرق شرم و خجالت چهرهامان را در هم میشکند اقا جان…
روایت این تاغ ها از جایی غیر قابل باور و عجیب میشوند که حتی مسوالان و انجمن های مرتبط هم که خوب میدانند چه بلای خانمان سوزی بر سرمان دارد می آید هم دست روی دست گذاشته اند و هیچ قدمی برنمی دارند
یا آن عزیزی که در شعارهایش میخواست کویر و جنگل های تاغ را تبدیل به قطب گردشگری بکند اما انگار دست این مهربان هم بند است . . .
دیگر بس است
بگذار بگویم اینبار میخواهم زبان و کلام و چشمان این تاغ های ارام و مظلوم باشم
بی درنگ میگویم وای بر من و مائی که این بی عدالتی را میبینیم و مهر سکوت بر لبهایمان میگذاریم به همین ماه عزیز و ماتم قسم مگر عاشورا درسی عاشقانه تر از جان بخشیدن هم میتوانست به ما بدهد
عاشورا لذت گذشت و بخشیدن و انتهای مهربانی بود و اکنون ما به کجا چنین شتابان…
اگر کمی پای درد دلهای کمی قدیمی تر ها بنشینیم برایمان از وسعت و ابادی کویر و تاغ هد خواهند گفت
نمیدانم جواب ان اندک جماعت زحمتکش روستایی با دست های پینه بسته را چگونه خواهیم داد…
جا دارد گوشه ای از افسوس گفته های یکی از دوستانم را که از دیار اندیشمند دولت اباد و ان پیر قصه پرداز است را در اینجا بازگو کنم …
دوستم میگفت که از پدرش شنیده است که قبل از رشد کردن این جنگل های تاغ ، گرد و غبار به اندازه ای در ان منطقه بوده که صبح ها درب خانه ها را باید به زحمت باز میکرد و اکثریت مردم مدام از تنگی نفس رنج میبردند تا این که تاغ ها جان گرفتند و و رشد کردند و اوضاع کمی مناسب تر شد اخر طبیعت این تاغ ها این است که حالت دفاعی در مقابل طوفان شن و گرد و غبار دارند و در اخر باید چاره ای اندیشید تا داستان دریاچه ها و گلستان ها و کویرهای دیگر تکرار نشود …
با این بحران جدی اب و فرسایش خاک سبز ماندن در این برهوت کاری بس دشوار است …
یار دبستانی من همدم و همراه من
بگذار کنار هم با جنگل های تاغ سبز بمانیم…
نویسنده : رضا ساروقی
این سایت در قبال این مطالب مسؤلیتی ندارد.